بنام خدا
در تاریخ 1340/2/1در روستای مرزی از بخش سومار استان کرمانشاه متولد شده ام.
روستای ما در 2کیلومتری مرز ما و کشور عراق فاصله دارد, روستایی محروم با مردمانی فقیر که به شغل کشاورزی و دامداری مشغول بودند بخش سومار را به سه صورت میتوان تعریف کرد:1- قبل انقلاب 2- بعد انقلاب 3- بعد از جنگ
قبل انقلاب:مردم خیلی فقیر بودند, نظام ستم شاهی قدرتش تاصفر مرزی بود ولی نعمتش صفر بود. مردم جاده خاکی و گلی داشتند,
برق در مرکز بخش تعدادی آن هم بخاطر ژاندارملی و دوایر دولتی آب لوله کشی بود ولی زیاد بهداشتی نبود ,بیشتر مردم کشاورزی و دامداری می کردند و به نعمت رودخانه مردم از نظر نیازهای خانواده خودکفا بودند منطقه دست تعدادی کدخدا بود حرف حرف آنها و حرف آنهاحرف حکومت بود.
منبع سوم در آمد مردم بعد از کشاورزی و دامداری روابط نامنظمی بود که با عراق داشتند و با صدور نیازهای شهر مرزی مندلی عراق که وضعی بهتر از سومار نداشت و متقابلا واردات نیازهای, مردم سومار تعدادی هم از این راه ارتزاق می کردند البته سومار در قبل از انقلاب خیلی فقیرتر از این حرفا بود ولی مجال جزئیات نیست.
بعد انقلاب:در سال 57 که انقلاب اسلامی پیروز شد مردم سومار هم با دریافت اخبار از رادیویی ها آن زمان که با باطری کارکردند با راهپیمایی در مرکز شهر علیه حکومت طاغوت و ادارات زورگو خصوصا ژاندارملی شعار میدادند تا اینکه انقلاب پیروز شد و مردم دیگر ترسی ازنظامی ها و کد خداها نداشتند و با ورود جهاد سازندگی به سومار قصد خدمات را داشتند در کارهایی در روستا شروع کردند که متاسفانه رژیم بعث فرصت را گرفت با جنگ تحمیلی و تصرف سومار و روستاها مردم بد بخت را آواره و سرگردان کرد و همه به شهرهای دورتر از مرز و استان های همجوار گریختند.مسئله جنگ و آوارگی مردم کار ساده ای نبود نه مقصدی که مردم جنگزده به آنجا رفتند امادگی را داشت نه مردم آواره چیزی داشتند .
تا یک سال مردم بی برق وسوخت زندگی را اداره کردند. چند خانوار پر جمعیت در یک خانه متروکه یا انباری مجبور به سکونت بودنداین مکانهایی که مردم در آن تجمع کردند یا خانه فامیلی بود یا در ایوانغرب استان ایلام چادر داشتند.
وضع بدتر از این, این بود که مردم آواره هیچی نداشتند چون باور آوارگی نداشتند حدود یک سال گذشت جنگ زدگان که سر پناهی از چادر گرفته تا خانه اقوام بدست آورده بودند البته بعضی ها زودتر به فکر دفاع ازمیهن افتادند.
من با داشتن مادر و دو خواهر سه وچهار ساله و سکونت در چادر به جبهه رفتم و در تاریخ1/15/ 1360رسما بصورت بسیج محلی به جبهه رفتم دقیقا20سالم بود مدتی در خط رزمی بودم بعد از مدتی بسیجی شدم و در قسمت های مختلف سومار بودم تا اینکه در تاریخ 1360/2/21 بعلت ترکش توپ دشمن دست راستم قطع شد بدنم غربال شده بود.
هر رزمنده ای که در جبهه بوده و مجروح شده آن زمان مجروحیت خودش خاطره و تبعانی دارد. در ساعت 8:30 صبح روز21 اردیبهشت همان سال در حالی که قصد تحویل اسلحه و مهمات شخصی ام که در خط آورده بودم به طرف سنگر مهمات رفتم یک رودخانه اونجا بود که یک آبشار دارد از آنجاییکه بهار بودواب زیاد بود یک لحظه با خودم فکر کردم که اگر دشمن در این لحظه توپ شلیک کند نمی شنوم پس زود تر رد شوم در وسط این فکر انفجار شدیدی مرا از زمین بلند کرد و حدود چند متر پرت شدم و گرد و خاک دور و برم را گرفت یک لحظه فکر کردم شانس آورده ام سالمم می خواستم به دست راستم تکیه کنم و بلند شوم دیدم دستم با بلوزم پیچ خورده و از آرنج به بالا اصلا ندارم ولی قطع نشده افتادم به روی دستم با دست چپم که زخمی شده بود دست راستم را جمع و جور کردم و روی پای راستم گذاشتم وقتی خواستم بلند شوم چون از شلیک بعدی دشمن ترسیدم دیدم پای راستم هم داغون شده در این لحظه فهمیدم که ترکش خوردم از تمام بدنم خون می رفت به آرامی گیج شدم تا اینکه بچه های امداد رسیدند البته یکی از رزمندگان در آن لحظه از من عکس گرفته خواهشا چنانچه این لحظه مجروحیت در سپاه پاسداران محور جنگی سومار را بخاطر دارد عکس را برایم به آدرس این وبلاگ ارسال نماید درصورت امکان .. این نوشته در مورد جبهه ونحوه اعزام به بیمارستان و عملیات مسلم ابن عقیل وسومار بعد از جنگ ادامه دارد...
برچسب : نویسنده : نیلوفر بابایی سومار 13785 بازدید : 287
ناگهان هوا بارانی شد؛ آنقدر شدت باران زیاد شد که مجبور شدم از گودال بیرون بیایم؛ به نزدیک اسکان عشایر رفتم؛ کمی صبر کردم؛ باران که قطع شد، دوباره به گودال برگشتم؛ تا آماده کار شدم صدای رعد و برق آمد؛ باران دوباره با شدت شروع شد؛ مثل اینکه این باران نمیخواست قطع شود؛ دوباره به زیر سقف برگشتم؛ همه خاکهایی که با زحمت از گودال خارج کرده بودم، به گودال برگشت؛ گفتم: این که از آسمان میبارد سنگ که نیست! میروم و زیر باران کار میکنم اما بیفایده بود.
هر چه که از گودال خارج میکردم، دوباره برمیگشت؛ یکی از عشایر حرفی زد که به دل خودم هم افتاده بود؛ «او نمیخواهد برگردد! او میخواهد گمنام بماند». سوار ماشین شدم و برگشتم. در مسیر برگشتم و دوباره به گودال نگاه کردم. رنگین کمان زیبایی درست از داخل آن گودال ایجاد شده بود.
آوای خاک...
برچسب : نویسنده : نیلوفر بابایی سومار 13785 بازدید : 118
ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودیم. امام خمینی (ره)
*زندگی نامه :
شهید جوهر مرادی در سال 1317 در خانواده ای مذهبی و متدین متولد شد.
او از همان دوران کودکی دارای سیمایی نورانی بود و اخلاقی بسیار زیبا داشت. دو چیز در زندگیش اصلاً مفهومی نداشت، یکی ترس و دیگری مادیات. آنقدر شجاع بود که در زمان طاغوت در بخش کوچک ایوان به کرات مخالفت خود را با رژیم شاه نشان داد. وی اولین معلم قرآن و مروج اسلام در ایوان بود. ایشان انسانی نو اندیش و طراح و خلاق بود، طوری که استانداری ایلام همواره از طرح ها و پیشنهاداتش استفاده می کرد. شهید مرادی در مبارزات انقلاب رهبری جوانان و مردم ایوان را به عهده داشت و از طرف ساواک تحت تعقیب قرار گرفت، اما قبل از آن که ساواک او را دستگیر کند شهید مرادی به خوزستان متوالی شد و پس از چندی دوباره به ایوان مراجعت نمود. وی پس از پیروزی انقلاب مسئولیت های مختلفی همچون (مسئولیت کمیته، ژاندارمری، بخشداری و غیره ) را به عهده داشت او پس از مدتی مسئولیت جهاد سازندگی را به عهده گرفت و شب و روز فعالیت می کرد. وی هنگامی که جنگ شروع شد به عنوان سرپرست بسیج ایوان منصوب شد.
این شیفته ولایت دائماً در تکاپو بود تا اینکه مانند حضرت سیدالشهدا (ع) در روز تاسوعا بعد از غسل شهادت به جبهه سومار رفت و در آنجا پس از ارشاد و روشنگری به یارانش گفت: «امشب شب عاشورا است و من عازم نبرد هستم چنانچه مایلید بسم الله، با من بیایید!».
شهید مرادی شب پیش از شهادتش حضرت امام خمینی (ره) را در خواب می بیند که در آن خواب حضرت امام، شمشیری را به او هدیه می کند! او یک شب بعد از رؤیت این خواب سرانجام به اتفاق شش نفر از بهترین دوستانش حسین وار به سوی دشمن حمله کرد و پس از تصرف چند سنگر، هر شش نفر با هم به سوی خدا پر کشیدند و بدین سان خواب او با نثار خونش تعبیر شد.
آوای خاک...برچسب : نویسنده : نیلوفر بابایی سومار 13785 بازدید : 143
خدایا ! تو می دانی در این مدت سپری شده از انقلاب و در طول این نهضت، بخاطر تو از همه چیز گذشتم و جز به رضای تو فکر نکردم، و همه ی مهمات و اسلحه و هر چه در اختیارم بوده است چون تربت مقدس از آنها نگهداری کرده ام و هیچ گاه از آنها استفاده شخصی ننموده ام. خدایا! من نمی خواهم رنج و خون دلی که به خاطر تو متحمل شده ام شرح بدهم. خدایا! تو را شاهد می گیرم از بیت المال و امانت و هر آنگونه وجهی که متعلق به شخص خودم بوده است نه کم و نه زیاد دخل و تصرف نکردم و اگر وجهی در اختیارم بوده به مصارف شرعی رسانیده و آنچه از حق خودم انفاق کرده ام بین خودم و خودت بوده است.
20/3/1359 جوهر مرادی اللهم ارزقنی توفق الشهاده
آوای خاک...برچسب : نویسنده : نیلوفر بابایی سومار 13785 بازدید : 256
معراج شهدا اسم آشنایی است
برای یعقوب های چشم انتظار یوسف خود.
معراج شهدا اسم آشنایی است
برای مادران و همسران منتظر قامت مردانه.
معراج شهدا اسم آشنایی است
برای رفقا و همسنگری های ازقافله جا مانده.
معراج شهدا اسم آشنایی است
برای من و تو که فراموشمان شده شهادت یعنی چه.
معراج شهدا اسم آشنایی است
برای فرزندانِ پدر ندیده چشم انتظار
معراج شهدا یعنی شهید گمنام.استخوان و پلاک.
معراج شهدا یعنی حسینه ای
که بدون روضه می توانی ساعتها ناله کنی،بغض کنی و گریه.
آوای خاک...برچسب : نویسنده : نیلوفر بابایی سومار 13785 بازدید : 145
پدر کودک رو بغل کرد و تو آغوش گرفت
کودک هم می خواست پدر رو بلند کنه
ولی نتونست
با خود گفت:
حتماً چند سال بعد می تونم...
یست سال بعد پسر تونست پدر را بلند کنه
پدر سبک بود
سبکه سبک
به سبکی
یک پلاک و چند تکه استخوان.....
آوای خاک...
برچسب : نویسنده : نیلوفر بابایی سومار 13785 بازدید : 109
از کدام سو آمده ای؟ از شرق یا غرب؟ از شمال یا جنوب؟ از هر کجا آمده ای بدان که افق زمین و آسمان و همه ی وادی های جنون و شیفتگی عشق همین جاست.
جایی که آسمان با همه ی جبروتش, خاک را بوسه میزند ,چرا که این صحرا در حریر سکوت, نه چندان دور, افتخار تحمل گام های راد مردانی را داشته است که چشمه های جوشان عشق را از بلندای روح بی قرار خویش بر آن جاری و از زلال معرفت جان هایشان کام تشنه ی این صحرا را سیراب ساخته اند.
آوای خاک...برچسب : نویسنده : نیلوفر بابایی سومار 13785 بازدید : 125
دسته گل ها دسته دسته می روند از یادها
آسمان خون گریه کن در مرگ طوفان زادها
سخت گمنامید، اما ای شقایق سیرتان
کیسه می دوزند با نام شما شیادها
با شما هستم که فردا کاسه ی سرهایتان
خشت می گردد برای عافیت آبادها
با تمام خویش نالیدم چو ابری بی قرار
گفتم ای باران که می کوبی به طیل بادها
هان! بکوب اما به آن عاشق ترین عاشق بگو
زنده ای ای زنده تر از زندگی در یادها
مثل دریا ناله سر کن در شب طوفان موج
هیچ چیز از ما نمی ماند مگر فریادها
برچسب : نویسنده : نیلوفر بابایی سومار 13785 بازدید : 174
جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز نوشت:
در 31 شهريو 34 سال قبل رژيم بعث عراق به فرمان صدام، جنگ تحميلي عليه جمهوري اسلامي ايران را آغاز كرد. اين جنگ نزديك 8 سال طول كشيد و هر چند تلفات انساني و زيانهاي مادي زيادي براي كشور ما داشت، اما اين افتخار را برجاي گذاشت كه ملت ايران در سختترين شرايط و درحالي كه هنوز نيروهاي نظامي منسجم كارآزمودهاي بعد از فروپاشي رژيم منحط پهلوي در اختيار نداشت و مسئولان سياسي و اقتصادي كشور نيز تجربه چنداني در زمينه مديريت كشور نداشتند، تصميم به ايستادگي در برابر تهاجم دشمن گرفتند و در يك دفاع جانانه، كه به درستي "دفاع مقدس" نام گرفت، توانستند تماميت ارضي كشور را حفظ كنند و اجازه ندهند. دشمن به اهدافش برسد. آنچه جان مايه اصلي پيروزي انقلاب ايران در آن زمان بود، وحدت و اخلاص مردم و مسئولان بود.
اكنون بعد از گذشت 34 سال از آغاز اين واقعه مهم و 26 سال از پايان آن، درحالي كه افتخارات بزرگي از آن دوران سخت براي ملت ايران برجاي مانده و نسلهاي آينده ميتوانند اين افتخارات را با خطوط برجسته در تاريخ كشور خود بنويسند و تكرار و مرور كنند، توجه به اين نكته نيز يك ضرورت است كه ما مردم ايران همچنان در معرض تهديدات دشمن هستيم و حتي بيش از دوران جنگ تحميلي به "دفاع مقدس" از خود نيازمنديم.
سازمان دهندگان تهاجم نظامي رژيم بعث عراق، يعني قدرتهاي استعماري و چپاولگري كه پيروزي انقلاب اسلامي ايران منافع نامشروع آنها در ايران و منطقه را به خطر انداخته بود، وقتي به اين نتيجه رسيدند كه از طريق تهاجم نظامي نميتوانند نظام جمهوري اسلامي را ساقط كنند و ملت ايران را از پا در آورند، با طراحيهاي دراز مدت به تهاجم فرهنگي، تحريمهاي اقتصادي، فشارهاي سياسي و بمبارانهاي تبليغاتي متوسل شدند. ملت ايران، كه با فداكاري مثال زدني خود توانسته بود دشمنان را در عرصه نظامي ناكام نمايد، در عرصههاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و تبليغاتي نيز مقاومت كرد و تا امروز كه در سي و ششمين سال عمر نظام جمهوري اسلامي قرار داريم علاوه بر اينكه به راه پرافتخار انقلابي خود ادامه داد نظام جمهوري اسلامي را نيز توانمندتر و مقاومتر نمود و كشور را به قدرت برتر منطقه در زمينههاي مختلف تبديل كرد. آن مقاومت جانانه در عرصه دفاع مقدس، به بركت رهبري امام خميني رضوانالله تعالي عليه و اعتقاد مردم به ولايت فقيه و حضور همه جانبه در تمام صحنهها همراه با فداكاريها و ايثارگريهاي كم نظير ميسر شد. بعد از پايان جنگ و تا امروز نيز مقاومت مردم در برابر توطئهها و تهاجمهاي رنگارنگ دشمن به بركت همان اعتقاد و همان حضور همه جانبه در تمام صحنهها و فداكاريها و ايثارگريها بود كه توانست دشمنان را ناكام نمايد.
خوشبختانه امروز نظام جمهوري اسلامي قدرتمندتر از هر زمان ديگري در برابر توطئهها ايستاده و با برخورداري از تجربيات چند ده ساله، پيشرفتهاي علمي و صنعتي و دفاعي و مديراني شايسته و كار آزموده ميتواند بهتر و مؤثرتر از دوران جنگ تحميلي با هر توطئه و تهاجمي مقابله كند. در شرايط كنوني احتمال تهاجم نظامي به ايران، منتفي يا نزديك صفر است اما تهاجمات ديگر كه خطر آنها دست كمي از تهاجم نظامي ندارد، بسيار زياد است. بنابر اين، نبايد آسوده خاطر باشيم و از حالت دفاعي و هوشياري در برابر دشمن خارج شويم.
برچسب : نویسنده : نیلوفر بابایی سومار 13785 بازدید : 83